|──── ♭♩♬♫♪ ────|
از درس علوم جمله بگریزی بِه
و اندر سرِ زلفِ دلبر آویزی به
ز آن پیش که روزگار خونت ریزد
تو خونِ قنینه در قدح ریزی به
از درسِ علوم جمله بگریزی بِه
و اندر سرِ زلفِ دلبر آویزی به
ز آن پیش که روزگار خونت ریزد
تو خونِ قنینه در قدح ریزی به
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو
وز بافته ی وجود ما پودی کو
در چنبرِ چرخ جان چندین پاکان
میسوزد و خاک میشود دودی کو
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو
وز بافته ی وجود ما پودی کو
در چنبرِ چرخ جان چندین پاکان
میسوزد و خاک میشود دودی کو
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه زِ مِهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
از درس علوم جمله بگریزی بِه
و اندر سرِ زلفِ دلبر آویزی به
ز آن پیش که روزگار خونت ریزد
تو خونِ قنینه در قدح ریزی به
|──── ♭♩♬♫♪ ────|